جدول جو
جدول جو

معنی پایه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

پایه زدن
مؤسّسةً
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
پایه زدن
Truss
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پایه زدن
tracer
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پایه زدن
トラスを作る
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پایه زدن
verstricken
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پایه زدن
споруджувати
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پایه زدن
wzmacniać
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پایه زدن
支撑
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
پایه زدن
tracionar
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پایه زدن
irrigidire
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پایه زدن
trazar
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پایه زدن
versterken
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
پایه زدن
지지대 만들다
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
پایه زدن
สร้างเสา
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پایه زدن
membuat penopang
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پایه زدن
जोड़ना
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به هندی
پایه زدن
ליצור קשת
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به عبری
پایه زدن
ستون بنانا
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به اردو
پایه زدن
ত্রাস তৈরি করা
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پایه زدن
kujenga
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پایه زدن
связывать
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به روسی
پایه زدن
direk desteklemek
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَدْ / خُدْ کَ دَ)
گرد آوردن و ذخیره نهادن سرگین ستور را بر بام حمام
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
اندکی از ماست ترش شده را درداخل شیر جوشیده کردن تا به ماست تبدیل گردد و یا پنیر مایه را داخل شیر کردن تا به پنیر تبدیل گردد.
- امثال:
مگر ماست به دهانت مایه زده اند، یعنی چرا جواب نگویی. (امثال و حکم ج 4 ص 1728)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، فراهم آوردن و ذخیره نهادن سرگین چارپایان سوخت حمام را. تلی از پهن خشک برای سوخت حمام کردن. رجوع به تایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیچه زدن
تصویر پیچه زدن
روی بند مویینه بروی آویختن در نقاب مویین شدن رو بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه زدن
تصویر پنبه زدن
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زدن
تصویر دایره زدن
حلقه بستن، نواختن دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنه زدن
تصویر پاشنه زدن
پاشنه بر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای زدن
تصویر پای زدن
لگد زدن با پای زدن
فرهنگ لغت هوشیار